مُـــــ ــــ هِــــــــــ م نــ ـــیـــــــســــ تــــــــــ......

گلوی بسته ی سنگ روزی واژه ها را در هم خواهدشکست وب ورطه ی بی پایان اندوه روانه خواهدکرد

مُـــــ ــــ هِــــــــــ م نــ ـــیـــــــســــ تــــــــــ......

گلوی بسته ی سنگ روزی واژه ها را در هم خواهدشکست وب ورطه ی بی پایان اندوه روانه خواهدکرد

به سوی فانوس دریایی،ویرجینیا وولف

با چهره ای عبوس و غمگین ب ساحل نگاه کرد،ک ردای آرامش ب خود پیچیده بود؛و اندیشید :انگار مردمان آنجا خوابیده اند،مثل دود آزادند،آزادند ک مثل اشباح بیایند و بروند و اندیشید:آنجا از رنج خبری نیست..
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد