آنها دروغ را یاد گرفتندو مجذوب آن شدند.ممکن است ک در ابتدا با یک شوخی ناچیز،یک عشوه گری و عشقبازی شروع شده باشد،اما همین قطره ی کوچک زهر،ب قلبشان راه یافت و پسندشان آمد.آنگاه شهوت پیدا شدوشهوت حسادت و حسادت ،شقاوت را ب دنبال آورد،آه بله ،سپس نخستین بار خون ریخته شد...
همه آشفتند ،از مشاهده ی خون قلبشان فرو ریخت و بعد پراکنده شدندو هر کس ب
راه خود رفت.ب زودی دسته هایی پیدا شدند ک روبروی هم ایستادند،یکدیگر را
سرزنش کردندو گناهکار شمردند،احساس شرمساری در آنها پیدا شدوشرم را صفتی
نیک دانستند،معنی احترام را درک کردند و هر دسته ای پرچمی برافراشت...!